مارلا، جنون و عادت.

  • نظرات [ ۶۶ ]

    زندگی را نمی‌خواهم.

    چمدان‌ها را بیاور،وقت رفتن است.

    تآ اِنتِهآیِ زِندِگی

    آه از بغضی که میشکند و شانه ای ندارد!

  • نظرات [ ۲۱ ]

    ‌‌‌‌

     

     

  • نظرات [ ۰ ]

    نگی نگفتی

  • نظرات [ ۵ ]

    مثل خورشیدی که تو عمق تاریکی هیچوقت طلوع نمیکنه.

    بختک!

  • نظرات [ ۲ ]
    می‌رقصیم تا که سلول‌های خون ما عاصی و آشفته شوند.
    منوی وبلاگ